بلاگ

شاه‌کلیدِ مزدافرِ جان : مراقبه ی جادویی

مراقبه جادویی - شاه کلیدِ مزدافرِ جان ، خالیای درون
سگ-فیبی-عضو جدید خانوادمون

دورتون بگردم، با احترام، سلام.
ساعت 4 صبحه. از اون شبایی که نمی‌تونم بخوابم. رفتم یه لیوان آبِ وِلرم (آبِ ناب!) بریزم که بیام پای لپ‌تاپ، همراه با نوشتن جرعه جرعه بنوشم!

( نمیدونم شما هم به پیشنهاد مزدافرِ جان، این دستگاه فوق العاده رو تهیه کردین یا نه، ولی واقعا آب گوارایی میده. به پیشنهاد مزدافر مومنی عزیز از شرکت ویتاب گرفتم. بگذریم … )

آب که داشت گرم می‌شد، چشمم خورد به یه کاسه تخمه که رو اُپن بود، ناخودآگاه شروع کردم به شکستن. یهو دیدم فیبی خانوم (عضو جدید خونواده‌مون، سگ پامِرین دُم‌روباهیِ 3 ماهه) با صدای تخمه شکستن از خواب پاشد اومد پیشم دُم تکون داد! منم چندتا تخمه واسه‌اش شکستم، ذوق کرد! لیوان آبِ ولرم آماده شد، یه کوچولو جوش‌شیرین ریختم توش و اومدم پای لپ‌تاپ …

دستگاه آب مقطر پیشنهاد شده توسط مزدافر مومنی در سمینار آب ناب در جادوووگر دات کام

همه یه چیز می‌گن: تو بدن نیستی!

ماجرا خیلی سادهست. همه دارن یه چیز می‌گن؛ از وِدانتا که یکی از قدیمی‌ترین فلسفه‌های زندگیه بگیر تا همه ی ادیان و عُرفا و اندیشمندان. اینکه ما بدن نیستیم! ما بدن داریم! به قول مزدافرِ جان: “ما دست نیستیم! ما دست داریم.”

پیشنهاد میکنم حتی اگر این سه ویدیو رو دیدین، دوباره ببینین. اگر ندیدین که باید ببینین   >>>

اولین اشتباه: هویت گرفتن با بدن!

اِکهارت تُله توی کتاب “یگانگی با تمامیت هستی” (با ترجمهٔ بی‌نظیر مزدافر مومنی و ساقی مومنی ) از این ماجرا به عنوان “نخستین خطا” یاد می‌کنه:

هویت گرفتن با بدن
و این یعنی چی؟

یعنی زندگی توی لِولِ منیت، ایگو (EGO = Edging God Out).

اِکهارت تُله میگه که همین هویتِ نفسانیه که باعث می‌شه این همه درد و رنج الکی رو تحمل کنیم. وقتی بودا “روشن‌شدگی” رو تعریف کرد، گفت: “پایان رنج!” همون رنجی که به قول مزدافرِ جان، سوختِ اصلیِ بیداریِ درونیه، ولی می‌تونه تبدیل به بدترین عذاب زندگی‌مون هم بشه؛ رنجِ بیهوده.

“باشد که اندکی از رنج بیهوده بشر کاسته شود”… چقدر این جمله پُرمعنیه

نشخوار ذهنی: ۶۰ هزار تا فکر فقط در یک روز!

اصلاً نیازی به توضیح اضافه نیست، مثل روز روشنه. کافیه یه لحظه ساکت بشینی. یهو می‌بینی یکی داره بی‌وقفه توی سرت حرف می‌زنه، حرف می‌زنه، حرف می‌زنه. کاش فقط یه نفر باشه! هزار نفر از هزار تا چیزِ جورواجور حرف می‌زنن. انگار ذهن داره فکر نشخوار می‌کنه! “نشخوار ذهنی” یا به قول محمدجعفر مصفا،تفکر زائد؛ فکری که نه به درد می‌خوره، نه لازمه. می‌گن تحقیقات نشون داده یه آدمیزاد توی شبانه‌روز بیش از ۶۰ هزار تا رشته فکری داره!!! چه خبره؟؟؟؟ اما موضوع مهم‌تر اینه:

مزدافرِ جان برای شناختِ فکرِ سالم، سه تا کُد هدیه داد: آگاهانه، ارادی، هدفمند.

  • چند درصدِ فکرامون آگاهانه‌ست؟
  • چند درصدش ارادی؟
  • چند درصد هدفمند ؟

حال ذهنمون خوب نیست: گرهِ اصلی

تعارف که نداریم! اوضاع خیلی داغونه. این سرطانِ ذهنی، نمیذاره یه آبِ خوش از گلومون پایین بره. چشم به هم بزنیم، می‌بینیم عمرمون تموم شده و ما هنوز دنبالِ خوشبختی می‌گردیم! سرابِ دنیا می‌تونه یه جوری خودشو زینت کنه که تا آخرِ عمر دنبالش بِدَویم و آخرشم هیچی. ولی خُب، هنر اینه که بیدار بشیم.

مأموریت اصلی: بیداری درونی

مأموریت اصلی اینه: بیداری درونی. بیداری‌ای که تنهایی نیست! اصلا تنها نمیشه! چون انسان اصولا فرد نیست. انسان یعنی اجتماع (به قول سید حسن آقامیری توی جلسات انسان ۱۴۰۰). بیداری درونی، مانیفستِ باهم‌بودنِ ماست. جنبش مزدافرِ جان، یه میدونِ ارتعاشیه که همین مأموریت رو دنبال میکنه.

کتاب یگانگی با تمامیت هستی مزدافر مومنی

گِره در ذهن، گشایش در ذات

گِره چیه؟ فکر می‌کنیم همینی هستیم که توی ذهنمونه! هویت گرفتن با ذهن! ( یک قسمت دارک روانشناسی مثبت اندیشی زرد همینه، در جریان هستین دیگه… )

گره، خودِ ذهن نیست، هویت گرفتن با ذهن هست. همه ی درد و رنج هایی که هممون داریم تجربه میکنیم زیر سر یک هویت موهومی هست که اصلا وجود خارجی نداره! به اسم منیت یا من ذهنی. توی فصل اول کتاب “تفکر زائد” آقای محمدجعفر مصفا، خیلی جالب اینو شرح میده. اینکه اصلا منیت چیه؟ کجاست؟ از کودکی چه اتفاقی برای ذهنمون افتاده؟ چه وخاومتی به بار میاره؟ و در نهایت اینکه بهش آگاه بشیم و آگاهی شفاست …

این گره باید باز بشه، چطوری؟ خیلی ساده، کافیه از ذهن، از کالبد عبور کنیم. کافیه هویت حقیقی خودمون رو پس بگیریم و از هویت ذهنی به بخش ماهوی وجودمون سفر کنیم.
چطوری؟ به برکت جنبش مزدافرِ جان
مکانیزمش چیه؟ آغشتگی به ذات
و نتیجه : تجلی ذات، جاری شدن ذات و گشایش در همه ابعاد زندگی = جادو

مسئله‌ای که باهاش روبرو هستیم، عوض کردنِ ذهنیت نیست، عوض کردنِ هویته. ماجرا اصلاً سرِ ذهنِ مثبت و منفی نیست، مسئله ذهنِ سالمه؛ ذهنی که در وضعیت کُرنِش به سر می‌بره، نه کُنشِ مداوم. این شلوغیِ ذهنِ ما واقعاً لازم نیست. ذهن، این ماشینِ مانیفِستِ خفن، می‌تونه بهترین و قوی‌ترین رفیق‌مون باشه، نه دشمن‌مون. سِرّ ماجرا اینه:

ما نمی‌تونیم گِرهِ ذهن رو توی لِولِ ذهن باز کنیم. همیشه گشایش، لِولِش از مشکل بالاتره.

شاه‌کلیدِ گشایش: خالیایِ درون

سؤالی که اینجا می‌شه پرسید اینه: چطوری با گشایش هم‌ارتعاش بشیم؟ و از اون مهم‌تر: چطوری توی همون ارتعاش بمونیم؟

کافیه از ذهن‌مون بیایم بیرون، به همین سادگی! ما این کارو توی “مراقبه جادویی” خیلی راحت و ساده یاد گرفتیم و داریم زندگی‌یش می‌کنیم. یادتونه چقدر مزدافرِ جان روی این سادگی تاکید داشتند؟
واقعاً ساده‌ست. یعنی هر کسی می‌تونه انجامش بده. هر کسی هم که انجامش می‌ده، بدون شک نتیجه می‌گیره، پس ادامه می‌ده! این ادامه دادنه خیلی مهمه، چون دقیقاً همینه که ما رو توی همون لِولِ بالا نگه می‌داره.

مراقبه جادویی: فرمولِ مانیفِست

  • این مراقبه جادویی، از نظر لِولِ انرژی چطوری زندگیِ واقعیِ ما رو بهتر می‌کنه؟
  • چطوری وضعیت مالی مون رو بهتر میکنه؟
  • چطوری سلامتی‌مون رو بهتر می‌کنه؟
  • چطوری روابطمون رشد میکنه؟

خیلی سادست: فرمولِ مانیفِست دو تا بخشِ مهم داره:

1. هم‌ارتعاش شدن
2. هم‌ارتعاش موندن

وقتی مراقبه جادویی رو انجام می‌دیم چه اتفاقی می‌افته؟ وقتی توی “خالیایِ درون” ساکن می‌شیم، به ذات‌مون وَصل می‌شیم (عطف آگاهی به آگاهی). می‌دونیم که آگاهی به هر چیزی که معطوف بشه، اون رو ظاهر می‌کنه، مانیفست میکنه. وقتی به لطف مراقبه ی مادر، ما توی “خالیایِ درون” ساکن می‌شیم و عطف آگاهی به ذات صورت می‌گیره، خُب معلومه که ذات شروع می‌کنه به جریان پیدا کردن. هم‌زمان با این ماجرا، هویتِ ذهنی کم‌رنگ می‌شه. ( تشبیه دو پرنده زمینی و آسمانی مزدافرِ جان خاطرتون هست؟ )

نتیجه: ارتعاشاتِ وجودیمون عوض میشه.
از کجا می‌فهمیم؟ از روی احساسمون. ( احساس علامت ارتعاشه )
یک احساس آرامش درونی ناب که اصلا هیچ ارتباطی به بیرون نداره.

حالا می‌ریم سراغ مرحله دوم تجلی: هم‌ارتعاش موندن

حالا این لِولِ جدیدِ انرژی‌مون، برای اینکه ظاهر بشه و خودش رو توی زندگی‌مون نشون بده، باید جمع و جور بشه، متراکم بشه. تراکم، تمرکز می‌خواد، نظم می‌خواد، تکرار می‌خواد، تعهد می‌خواد.

خبر خیلی خوب اینه :
چون مراقبه جادویی خیلییی ساده‌ست، خیلی راحته، خیلی شورانگیزه، ادامه دادنش هم راحته. نمی‌گم منیت بازی درنمیاره!! چرا، اتفاقاً خودشو به در و دیوار می‌کوبه که من و شما رو از مراقبه مادر بندازه، ولی زهی خیال باطل! شاه‌کلیدهایی که مزدافرِ جان به ما داده، خیلی راحت همه‌ی حیله های نفس رو رد می‌کنه، قبول دارین؟ مثلاً یکیش این بود: “یه مراقبه‌گرِ حقیقی، هیچ انتظاری از مراقبه ندارد…” خداییش بی‌نظیر نیست؟ عمیق نیست؟ این جمله، ما رو از شرِّ توقعاتِ ذهن خلاص می‌کنه و نجات‌مون می‌ده.

جمع‌بندی: ساکن در ذات

یه جمع‌بندی بکنیم: کافیه به خودمون قول بدیم روزی فقط یه بار انجامش بدیم. از یه دقیقه هم می‌تونیم شروع کنیم تا ۲۰ دقیقه یا نیم ساعت و از یه جایی به بعد دیگه زمانش مهم نیست! دو تا تایمِ طلایی هم داره: هم‌زمان با طلوع و غروبِ خورشید. ولی برای شروع، اصلاً لازم نیست سخت بگیریم. تنها چیزی که مهمه، فقط و فقط انجام دادنِ این مراقبه جادوییه.

خلاصه‌ش اینه:
• از جسم گذر میکنیم ( قلمرو مادی )
• از ذهن هم گذر میکنیم ( قلمرو کوانتوم )
• در ذات ساکن می‌شیم ( قلمرو لامکان، عدم )

به عبارت دیگه : از 2 قلمروی آفرینش عبور میکنیم
در قلمروی آفریدگار حاضر میشیم
 وهمه ی این اتفاقات به برکتِ جُنبشِ مزدافرِ جان

       اینجا چخبره ؟!

  • یک فضای صمیمی و عاشقانه در محضر آگاهی
  • تجلی همایش حضوری مزدافرِ جان
  • پرسش و پاسخ با آگاهی مزدافرِ جان با کمک جمینای
  • بستر ثبت گزارش ها و نتایج برای عزیزانی که تنی به آب زده اند
  • و خیلی اتفاقات جالب دیگه …

    این جُنبش رو به حضورتون مبارک کنین

کـــالبدها

کالبدهای 7 گانه، سفری در اعماق وجود انسان!

عَدَم، میدانِ بازیِ عشق است.

با این قسمت، هممون از دلتنگی مزدافرِجان در اومدیم!

خیلیییی از درد و رنج‌هایی که من و شما تجربه می‌کنیم ضرورتی نداره! بیخوده، بیهوده‌ست. نطفه‌ی این ماجرا چیه؟ هویت ذهنی
هر چی می‌کشیم زیر سرِ این منِ ذهنی خودمونه!

آگاه میشیم که این منِ ذهنی، دقیقا چیه؟ این مَنیَّت چموش، چطوری شکل میگیره؟ EGO کجای ذهن لونه میکنه؟ پیشنهاد میکنم مطالعه کنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *