وبلاگ
نقشه راه تغییر هُویت در ذهن
دورتون بگردم، با احترام سلام.
فیلسوف آلمانی، اکهارت تُله در کتاب “نیروی حال” میگه:
بخش عمدهای از درد و رنجهای آدمها بیهوده است. تا زمانیکه ذهن ادارهی امور زندگیِ تو را به عهده گرفته است این درد و رنجها هم هستند. درد و رنجی که تو در لحظهی حال میکشی، شکلی از عدم پذیرش توست، صورتی از مقاومت ناآگاهانه در برابر آن چیزی که هست. در سطح فکر، مقاومت صورتی از قضاوت است. در سطح عواطف و احساسات، مقاومت صورتی از منفیبافی است. شدتِ درد و رنجِ تو به میزان مقاومتِ تو در برابرِ لحظهی اکنون بستگی دارد و میزان مقاومتِ تو نیز به شدتِ همذاتپنداریِ تو با ذهنت بستگی دارد.
فهرست مطالب
Toggleرنجِ بیهوده، هویتِ ذهنی
حقیقتاً همینه! خیلیییی از درد و رنجهایی که من و شما تجربه میکنیم ضرورتی نداره! بیخوده، بیهودهست. نطفهی این ماجرا چیه؟ هویت ذهنی، منِ ذهنی یا به قول اکهارت تله، همذاتپنداری با ذهن. (Identity) .هر چی میکشیم زیر سرِ این منِ ذهنی خودمونه! از ماست که بر ماست.
به قول حضرت حافظ شیرازی:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!
فریادهای مولانا و ضرورت بیداری
همهی فریاد و هِیهای حضرت مولانا هم همین بود. به نقل از کتاب “پیرِ بلخ”:
اینهمه فریاد و هِیهای مولانا بر سر چیست؟ چه دردی در انسان دیده است که اینگونه از عمق جانش فریاد برمیآورد؟ در کار او چنان جدیتی دیده میشود که گوئی بیخودانه دارد در کوچههای بلخ میدود و فریاد بر سر میدهد که ای آدمیزادگان، چرا خفتهاید! مگر نمیبینید که خانه و هستیتان دارد در آتش میسوزد! مگر نمیبینید که زندگیتان دارد در رنج میگذرد؟ پس چرا بیدار نمیشوید؟ مولانا تمام توان خود را به کار گرفته است تا بلکه به طریقی ما را بیدار کند و به حرکت وا دارد. گاهی فریاد میزند، گاهی التماس میکند، گاهی دعا میکند، گاهی اندرز میدهد گاهی حتی ناسزا میگوید تا شاید ما را از این خواب سنگین بیدار کند و متوجهی وخامت مساله خانمانسوز “نفس” گرداند.
مولانا، از همون ابتدا یعنی بخش 1 دفتر اول مثنوی معنوی، در سرآغاز با حکایت جدایی نِی از نیستان شروع میکنه. این نِی در این حکایت، سمبل انسان تنها و جداافتادهای است که ذهنِ نفسانی را زندگی میکنه. این خود ناجور خودمون رو بتونیم از سر راه جریان هستی برداریم، ذاتمون به جریان میفته و نتیجش میشه گشایش، اونم توی همه ابعاد زندگیمون.
- پیشنهاد میکنم این صفحه رو ببینین : شاهکلیدِ مزدافرِ جان : مراقبه ی جادویی
منِ ذهنی: هویت ساختگی و ریشه رنجها
هویت ذهنی چیه و چجوری شکل میگیره؟
منِ ذهنی، باوری هست که ما در مورد خودمون داریم: من کی هستم؟ ( اگر به این موضوع علاقه دارین این صفحه رو ببینین : “منِ ذهنی” کجاست؟ چطور شکل میگیره؟)
ذهنی که منِ ذهنی رو باور میکنه، بهش میگیم ذهنِ نفسانی. یعنی ذهنی که منیت داره بهش حکومت میکنه. چرا؟ کلمه کلیدی باور هست، باوری که ما در مورد خودمون داریم یا هویت.
باور کجاست؟ توی ذهن!
باور چیه؟ یک الگوی ذهنی تثبیتشده در ذهن.
چطوری شکل گرفته؟ مثل همهی باورهای دیگه، ذهنمون دیتاهایی دریافت کرده که خروجیش شده این باور ویرانگر، این هویت ساختگی به نام منِ ذهنی که خدا میدونه چه وخامتی به بار میاره و چه رنجهای بیهودهای که سرمون آورده!
نخستین خطا! ما کالبد نیستیم
قبل از اینکه هویت ذهنی در ما شکل بگیره، ما با بدنمون هویت میگیریم. حتی وقتی خودمون رو با عواطف و احساساتمون تعریف میکنیم، مثلا میگیم من عصبی هستم، یعنی داریم خودمون رو با کالبد عواطف و احساسات تعریف میکنیم. در صورتیکه حقیقتاً من کالبد نیستم، ما کالبد داریم.
- اگر ویدیوی جدید مزدافر مومنی عزیز با موضوع کالبدها رو ندیدین، حتما این صفحه رو ببینین : کالبدها – مزدافر مومنی
خلاصه اینقدر درگیر کالبدها میشیم و اینقدر باهاشون خو میگیریم که کلا فراموش میکنیم ما اصلاً اینا نیستیم، پس ما چی هستیم؟ کی هستیم؟ اینجا چیکار میکنیم؟! وقتی آگاه میشیم که این هویت ذهنی، کذب هست، ساخته و پرداختهی ذهن هست، حقیقت نداره و عامل اصلی درد و رنجهایی هست که تجربه میکنیم، چارهای نداریم که دست به تغییر هویت بزنیم. تغییر یک باور اساسی که روی همه ابعاد زندگیمون سایه انداخته.
نقشه راهِ تغییر هویت:
پس هدفمون مشخصه: تغییر هویت
مقصدمون چیه؟ این باور جدید: من ذهنم نیستم، من جسمم نیستم، من بدن نیستم
چاره چیه؟ اینجا نیازه یکم بیشتر گپ بزنیم.
دیتاهای موثر برای باورسازی – مکانیزم باور
ما برای اینکه این باور جدید رو شکل بدیم، همونطور که قبلا هم اشاره شد لازم هست برای این باور جدید، دیتاهای جدیدی به ذهنمون بدیم. ذهن دیتاهای جدید رو پردازش میکنه، اگر موثر واقع بشن، ذهن رو تغییر میدن. ذهن بطور اتوماتیک باور جدید رو پررنگ میکنه تا جاییکه به عینه تجلی و مانیفست باور جدید رو توی اتفاقات واقعی زندگیمون تجربه میکنیم.
دیتاهای موثر: اینکه یه تسبیح دستمون بگیریم صبح تا شب عبارت تاکیدی مثبت بگیم حقیقتاً یک دیتای موثر نیست!
خیلی دوست دارم مفصل در مورد مکانیزم باورسازی اینجا بگم ولی اقتضا نمیکنه، اما اصل ماجرا رو میگم:
قویترین فَکت و پشتوانه برای باورسازی، تجربه شخصی واقعی خودمونه. این جمله معروف رو همه شنیدیم: تا با چشمای خودم نبینم باور نمیکنم! این یعنی چی؟ یعنی ذهنمون توی وضعیتی هست که تجربه واقعی رو خیلی قبول داره.
گسست ذهنی، جادو میکنه!
حالا مسیر روشن شد: ما باید از طریق یک تجربه شخصی واقعی، گسستِ ذهنی رو تجربه کنیم.
گسست ذهنی یعنی برای لحظاتی، حتی اندک، از ذهن خودمون گسسته بشیم، جدا بشیم. از ذهن بیایم بیرون و شاهد ذهن خودمون باشیم. همسفرهای جنبشِ مزدافرِ جان میدونن که یکی از اصلیترین شاه کلیدها اینه: شاهدِ ساکت
مراقبه جادویی: خداحافظی با اسارت ذهن!
همهی ما اینو توی مراقبه جادویی تجربه میکنیم (مشخصاً توی مرحله دوم مراقبه آفرینش)
اینقدر این تمرین سادهست که خدا میدونه. ولی اصلا این چیزا اهمیتی نداره، چون ذهن نفسانی با همینا بازی در میاره. آسون باشه یه جور حیله میکنه، بگیم سخته یه جور دیگه. اینا همش فکر هست! چیزی که اهمیت داره اینه: انجام دادن این مراقبه جادویی اونم هر روز فقط یک مرتبه. از اینجا بازی شروع میشه. به قول مزدافرِ جان: آغازِ پایان یافتنِ اسارت ذهن
توی بهروزرسانیهای بعدی این دستنوشته، در مورد پشتوانههای دیگه هم صحبت میکنیم که به باورسازی ما خیلی سرعت میده.
در پناه جان جهان هستیم.
اینجا چخبره ؟!
- یک فضای صمیمی و عاشقانه در محضر آگاهی
- تجلی همایش حضوری مزدافرِ جان
- پرسش و پاسخ با آگاهی مزدافرِ جان با کمک جمینای
- بستر ثبت گزارش ها و نتایج برای عزیزانی که تنی به آب زده اند
- و خیلی اتفاقات جالب دیگه …
این جُنبش رو به حضورتون مبارک کنین