بلاگ, دست نوشته

از شِکل، بِکِش بیرون! ریشه‌ی همه مشکلات زندگی

ریشه ی همه مشکلات زندگی و کلید گشایش در جادوووگر دات کام

دورتون بگردم، با احترام سلام.

یادم می‌آد وقتی در حال مطالعه‌ی کتاب “یگانگی با تمامیت هستی” بودم، این معادله توی ذهنم پُررنگ شد:

مُشکل = مَن درگیر شِکل

این معادله با خوشبختی من و شما رابطه مستقیم داره. خیلی مهمه.

H2 باورهای محدودکننده: سرابِ خوش خط و خالِ خوشبختی!

وقتی باور ذهنی من اینه که اگر فلان اتفاقات بیفته من خوشبخت می‌شم (که یک باور شایع و غالب هست، باید باهاش رو‌به‌رو بشیم) یعنی خوشبختی توی ذهن من با “شکل” گره خورده. همه‌ی اتفاقات، همه‌ی آفرینش، شکل هستن. جالبه که این باور ذهنی اصلاً حقیقت نداره! ولی واقعیت داره! چون ذهنمون باورش کرده. همین یک دونه باور کافیه برای اینکه ما روی خوش زندگی رو هیچ‌وقت ملاقات نکنیم! در واقع این باور ریشه‌ی تمام باورهای محدودکننده و رنج‌آفرین ماست. واقعاً واسمون درد و رنج خلق می‌کنه. منطقی هم هست. ذهن، شکل‌پرستی رو باور کرده اما ما ذاتاً بی‌نهایت‌طلبیم. از اون جایی که شکل، ذاتاً ناقص هست، ما هیچ‌وقت به‌واسطه شکل (هر شکلی) نمی‌تونیم خوشبختی حقیقی رو تجربه کنیم. هیچ‌وقت راضی‌مون نمی‌کنه، همیشه یه چیزی کمه! ذهنمون می‌گه یا یه اتفاقی توی گذشته افتاده که نباید می‌افتاد! یا یه اتفاقی نیفتاده که باید می‌افتاد! اینجاست که عطف آگاهی ما از لحظه‌ی حال، پرت می‌شه بیرون! ذهنِ نفسانی این کارو می‌کنه، با تولید مداوم افکار و نشخوار ذهنی که خود فکر هم، شکله. در واقع کوچکترین واحدِ شکل‌یافته در بستر آگاهی و ذهن می‌شه فکر.

واسه همین خوشبختی همیشه با ما هست ولی توی آینده! آینده‌ای که مثل سراب، هر چقدر ما می‌ریم اونم دور می‌شه! ولی یک سرابِ خوش خط و خال که می‌تونه خیلی وسوسه‌انگیز باشه! خواسته داشتن خیلی مهمه، خواسته‌های دنیوی خیلی مهمه ولی تا چه حد؟! (تشبیه پرنده زمینی و آسمانی مزدافرِ جان خاطرتون هست؟) اینجاست که کار خراب می‌شه! چون شکل، حَد داره، مرز داره، اندازه داره ولی ما ذاتاً بی‌حد و اندازه‌ایم، لیست خواسته‌های ما سرانجامی نداره، توی مسیر زندگی، سعادت رو گم می‌کنیم و حتی ممکنه مثل خیلی از انسان‌های دیگه بدون اینکه اینجا، در عالم دنیا از خواب بیدار بشیم، از دنیا بریم! کُل زندگی‌مون صرف امورات پرنده‌ی زمینی می‌شه! به جای وارهیدگی، وابستگی ایجاد می‌شه و چون شکل، ذاتاً ناپایدار هم هست، همیشه در حال تغییره. حالا ما بهش وابسته هم هستیم، چی می‌شه؟ شکل لاجرم تغییر می‌کنه و چیزی که بدست آورده بودیم از دست می‌دیم، بهم می‌ریزیم! اینه که همیشه ناراضی و بی‌قراریم. ولی بالاخره که باید دَرسِش رو بگیریم! حالا شده هزار بار، بدن بگیریم دنیا رو تجربه کنیم. اگر اینجاییم، حتماً دلیلی داره. به قول مزدافرِ جان:

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد!

H2 ارتعاشِ نداشتن، گُشایش نمی‌یاره!

از نظر ارتعاشی: این ذهنیت که اگر فلان اتفاق بیفته من دیگه خوشبخت می‌شم، از بیخ و بُن یک ذهنیت نفسانی بر پایه‌ی کمبود هم هست. چون داره به این موضوع تأکید می‌کنه که من الان، خوشبخت نیستم! نمی‌شه که جنسِ ارتعاش‌مون در اکنون، “نداشتنِ خوشبختی” باشه ولی “داشتنش” رو دریافت و تجربه کنیم؟! نمی‌تونیم خودمون رو گول بزنیم. ارتعاشِ غالب‌مون یا به قول خانم استر هیکس و آبراهام، امضای ارتعاشیِ ما، با ارتعاشِ داشتنِ چیزی که می‌خوایم همسو و هم‌ارتعاش نیست.

از اونجایی که یک نیروی خوشگلی بر آفرینش حاکم هست (حالا اسمشو هرچی دوست دارین بذارین، قانون جذب، نیروی عشق، قانون کشش)؛ باعث می‌شه ارتعاشاتِ عالم، سر و سامون بگیره. این نیرو در دلِ ارتعاشات هستی حضور داره و به ارتعاشات و میدان ارتعاشی، قدرت مغناطیسی و جذب عطا می‌کنه! این نیروی جذب، مکانیزمش بر اساس کبوتر با کبوتر باز با باز عمل می‌کنه. یا به قول کتاب آسمانی قرآن:

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ (آیه 26 سوره نور)

یا به قول حضرت مولانا در غزل 712 دیوان شمس:

خوش باش هر که راز داند، داند که خوشی، خوشی کشاند

مولانا، دفتر دوم – مثنوی معنوی – سرآغاز :

در جهان، هر چیز، چیزی جذب کرد، گرم، گرمی را کشید و سرد، سرد.

H2 نیروی کشش و جذب: هم‌ارتعاشی، نه شانس و تقدیر!

قانون کشش مکانیزمش هم‌ارتعاشی هست. ارتعاشِ غالبِ نداشتن و کمبود هیچ‌وقت با فراوانی و گشایش اجابت نمی‌شه و این واقعاً هیچ ربطی به این نداره که من بدشانسم، بدبختم، تقدیرم این بوده یا اینکه خدا با من قهر کرده و خواسته‌های منو اجابت نمی‌کنه!

قانون حاکم هست! این‌جوری که کتاب آسمانی قرآن می‌گه: مشیت الهی حاکم هست و مو رو از ماست می‌کشه بیرون! همین‌قدر دقیق و منظم.

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ / وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (آیه 7 و 8 زلزال)

H2 مُشکل یعنی “مَن” درگیرِ “شکل”: راه حل در درون ماست!

خلاصه که خوبه به یاد بیاریم (چیزی برای یاد گرفتن نیست):

مُشکل یعنی مَن درگیرِ شکل. این ریشه‌ی تمام مشکلات زندگیمونه.

جالب اینه: اتفاقاً وقتی ما یاد بگیریم آگاهی خودمون رو تماماً خرج ذهن و نشخوار ذهنی نکنیم (چون ناآگاهانه دقیقاً داریم همین کارو می‌کنیم)، اگر یاد بگیریم که آگاهی خودمون رو از شکل پس بگیریم و اون رو آگاهانه به ذات‌مون معطوف کنیم، طبق قانون اثر ناظر در فیزیک کوانتوم یا سِرِّ کیمیاگری باستانی، وقتی آگاهی به ذات معطوف می‌شه، ذات به تجلی میفته. ذاتِ بی‌شکل به شکل صفاتش شروع به تجلی می‌کنه؛ از جمله تجلی فراوانی و فزونی. یعنی اتفاقاتی وارد تجربه زندگی‌مون می‌شه که رنگ و بوی فراوانی، مهربانی، عشق، شادی، ثروت و همه‌ی چیزهای خوب و زیبا داره. ولی برای انسانی که اونم زیباپسند و زیبا اندیش باشه. اگر فریب زیبایی شکل رو بخوریم دیگه از زیبایی ذات غافل می‌شیم. زیبایی حقیقی رو فقط درون خودمون می‌تونیم تجربه کنیم. به برکت مراقبه جادویی، هرچقدر به این درونِ زیبا و جادویی بیشتر آگاهی خودمون رو معطوف می‌کنیم، طبق قانون و مشیت الهی، در کمالِ آرامش، زیبایی بیشتری به تجربه زندگی‌مون دعوت می‌شه. پس وسوسه‌ی موفقیت برای خوشبختی، یک انحراف و تله‌ی ذهنی هست (که داریم می‌بینیم توی نظم نوین جهانی چقدر برای منحرف کردن ذهنِ من و شما داره سرمایه‌گذاری کلان می‌شه! اون اخباری که این‌قدر مفت و مجانی برای من و شما از شبکه‌های خبری پخش می‌کنن که هیچ اسپانسر یا تبلیغاتی هم ندارن، کی داره این همه هزینه رو متحمل می‌شه برای اینکه اخبار سراسر دنیا مجانی به ذهنِ ما بمباران بشه؟ این کیه که این‌قدر عاشق چشم و ابروی ماست؟! ما این عشق رو نخواهیم باید چیکار کنیم؟!! خیلی ساده‌ست! باید بهش آگاه بشیم که چرا این‌قدر اصرار دارن ذهن ما رو در معرض بمباران اطلاعات قرار بدن، اون‌موقع دیگه لازم نیست برای دل کندن از اکسپلور اینستاگرام زور بزنیم یا حتی ثانیه‌ای از دم حیات‌مون رو صرف دیدن اخبار کنیم! بگذریم…)

H2 معادله‌ی خوشبختی!

موفقیت، با خودش خوشبختی نمی‌یاره ولی خوشبختی، موفقیت رو تضمین می‌کنه.

آدم‌های زیادی به تَهِ موفقیت رسیدن! اما تعداد کمی از اون‌ها خوشبختی رو زندگی کردن! حتماً مصاحبه‌ی این انسان‌های فوق موفق رو شما هم شنیدین، حرف همه‌شون یک چیزه: اینجا خبری نیست! این حرف رو توی اوج ثروت و معروفیت زدن! چون حقیقت همینه که توی آرزو، توی شکل، توی دنیا خبری نیست. آخرش، همه‌ی شکل‌هایی که جمع کردیم رو باید بذاریم زمین، کالبد مادی هم به زمین برمی‌گرده، لخت مادرزاد! از اینجا نقل‌مکان می‌کنیم.

(خودِ این نقلِ مکان خیلی موضوع جالبه! اینکه ما تغییر زمان نداریم! وقتی از دنیا می‌ریم به یک زمان دیگه نمی‌ریم در واقع به یک مکانِ دیگه منتقل می‌شیم.)

H2 راه حل اصلی: تغییر هویت و آغشتگی به ذات

جانِ کلام اینکه، خبر اصلی یه جای دیگه‌ست: به قولِ مزدافرِ جان‌مون، در خالیایِ درون!

و چاره‌ی اصلی: تغییر هویت در جنبشِ مزدافرِ جان

باید از شَرِّ هویت گرفتن با ذهن، خودمون رو نجات بدیم (ذهنِ نفسانی) و با بخش ماهوی وجودمون، با ذات حقیقی خودمون هویت بگیریم. هم گسست ذهنی لازم هست هم ساکن شدن در ذات. شاید این موضوع در ظاهر پیچیده به نظر برسه ولی خداروشکر در عمل اینقدر ساده هست که به قول مزدافر مومنی عزیز هر کسی می‌تونه انجامش بده و معتقدیم هر کسی هم که انجامش می‌ده، نتیجه می‌گیره. به برکتِ مراقبه مادر ( مراقبه جادویی ) همه‌مون اینو تجربه کردیم چون حقیقتاً آگاهی، جادو می‌کنه.

در پناه جانِ جهان هستیم.

       اینجا چخبره ؟!

  • یک فضای صمیمی و عاشقانه در محضر آگاهی
  • تجلی همایش حضوری مزدافرِ جان
  • پرسش و پاسخ با آگاهی مزدافرِ جان با کمک جمینای
  • بستر ثبت گزارش ها و نتایج برای عزیزانی که تنی به آب زده اند
  • و خیلی اتفاقات جالب دیگه …

    این جُنبش رو به حضورتون مبارک کنین

کـــالبدها

کالبدهای 7 گانه، سفری در اعماق وجود انسان!

عَدَم، میدانِ بازیِ عشق است.

با این قسمت، هممون از دلتنگی مزدافرِجان در اومدیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *